ولایت فقیه در کجای دین آمده است؟
ولایت فقیه در کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله)
بررسی سیره عملی و نظری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مبیّن این واقعیت است که یکی از مهمترین کارهای آن حضرت، استحکام تداوم رهبری به وسیله “نخبگان دینی” بر اساس دستورات الهی بود. بر اساس تعالیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، ولایتِ “عالم به احادیث و روایات” ـ که حضرتشان آنان را “فقیه” مینامید ـ باید بر جامعه تحقّق یابد. به همین سبب میفرمود: « ای مردم! جانشینان من کسانیاند که پس از من احادیث و سنت مرا بیان میکنند »(عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ـ ج ۲ ـ ص ۳۷) و نیز فرمود: «الفقهاء امناءالرسل»(کافی ـ ج ۱ ـ ص ۴۶)؛ « فقیهان امانت داران پیامبرانند» و «انّ العلماء ورثه الانبیاء… »(کافی ـ ج ۱ ـ ص ۳۲ )؛ « عالمان وارثان انبیا هستند… » و « منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الأنبیا فی بنی اسرائیل »(بحار ـ ج ۷۵ ـ ص ۳۴۶).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مرحله نخست، برترین فقیهان و نخبگان؛ یعنی، معصومان (علیهم السلام) را جانشینان خاص و در رتبه دوم، فقیهان غیر معصوم را جانشینان عام خود معرفی نمودند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اگر چه میتوانست دانشمندان دیگری را ـ که علم تاریخ، حقوق و سیاست، طب، اقتصاد، صنعت، و… دارند ـ جانشین خود و حاکم بر مردم کند؛ ولی به شناخت شریعت اسلامی تکیه کرد و فرمود: « من إستعمل عاملاً من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین »(الغدیر ـ ج ۸ ـ ص ۲۹۱)؛ « کسی که کاری از مسلمانان را بر عهده گیرد، در صورتی که می داند فرد مناسبتری برای آن موضوع وجود دارد که به کتاب خدا و سنت پیامبر داناتر است، به درستی که به خدا و رسول او و همه مسلمانان خیانت کرده است ».
روایات اهل بیت (علیهم السلام)
بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز به مسأله ولایت فقیه اهمیت ویژهای دادند و بر نقش فقه و فقاهت در اداره و رهبری جامعه اسلامی تأکید کردند.
ـ امام علی (علیه السلام) میفرماید: « ایها الناس إنّ أحقّ الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه »(نهج البلاغه ـ خطبه ۱۷۲)؛ ای مردم! به درستی که شایستهترین مردم به این امر (حکومت)، با کفایت ترین مردم و عالمترین آنان به دستورات خداوند در امر حکومت است.
ـ یکی از دلایل نقلی، مقبوله عمربن حنظله است که در طول تاریخ مورد استناد فقیهان شیعه بوده است. عمربن حنظله روایت میکند: « از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: دو نفر از ما (شیعیان) که در باب “دین” و “میراث” نزاعی دارند، به نزد سلطان یا قاضیان [حکومت های جور] جهت حل آن میروند؛ آیا این عمل جایز است؟ حضرت فرمود: هرکس در موارد حق یا باطل به آنان مراجعه کند؛ در واقع به سوی طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است. از این رو آنچه بر اساس حکم او [که خود فاقد مشروعیت است] دریافت میدارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زیرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: باید به طاغوت کافر باشند وآن را به رسمیت نشناسند و میفرماید: {یُرِیدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلی الطّاغوتِ وَ قَد اُمِروا اَن یَکفُروا بِه} (سوره نسا آیه ۵۹) آنگاه پرسیدم پس در اینصورت چه باید بکنند؟ امام (علیه السلام) فرمود: باید به کسانی از شما (شیعیان) که حدیث و سخنان ما را روایت میکنند و در حلال و حرام ما به دقت مینگرند و احکام ما را به خوبی باز میشناسند (عالم عادل)، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند. من چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم (فأنّی قدجعلته علیکم حاکما). پس هرگاه به حکمِ ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزی در حد شرک به خداوند است »(کافی ـ ج ۱ ـ ص ۶۷ ). این حدیث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقیهان شیعه است.
ـ امام رضا (علیه السلام)، در حدیث مفصلی خطاب به فضل بن شاذان نیشابوی میفرمایند « اگر امام عادل و امینی نباشد حقوق مردم محفوظ نمیماند و دین کهنه شده و احکام وارونه میگردد »(علل الشرایع ـ ج ۱ ـ ص ۲۵۱).
ـ اسحاق بن یعقوب نامهای برای حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) مینویسد و محمد بن عثمان، نمایندۀ آن حضرت، نامه را میرساند جواب نامه به خط مبارک صادر میشود: « وأما الحوادث الواقعه فأرجعو فیها إلی رواه حدیثنا، فإنّهُم حجتی علیکم و أنا حجه الله » ـ در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، چرا که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم (کمال الدین و اتمام النعمه- ج ۲- ص ۴۸۳).